تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

نمی آیی....

هوالعزیز 

 

 

 

قرارمان فصل انگور... 

                    شراب که شدم بیا... 

                                               تو جام بیاور و من جان ... 

 

******** 

 

فصل انگور است... 

                       به قرارگاه می برم جانی پر از شراب... 

      اما تو... 

                       نمی آیی.... 

  

 

 

 

 

شقایقی

کافر عشق

هوالعزیز 

 

 

 

 

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند 

کافر عشق بود گر نشود باده پرست 

 

 

 

شقایقی

دل پر طاقت

 

 

 

هوالعزیز 

 

 

 

دل ما در طلب عشق چه فرسوده شده است  

عیب از آن چشم سیاه و دل پر طاقت بود 

 

 

 

 

شقایقی

چشمات

هوالعزیز 

 

 

 

 

دنیا رو بی تو نمی خوام یه لحظه 

 

دنیا بی چشمات یه دروغ محضه 

 

 

شقایقی

تو کیستی؟

هوالعزیز 

 

 

 

تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم 

 

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم 

 

 

 

تو کیستی؟؟ 

 

 

 

شقایقی

دلم برای تو تنگ شده

هوالعزیز

دلم برای خودم تنگ شده

برای همه دلتنگیهایم با تو

برای شانه هایت

برای دستهایت که قلبم را در بر گرفته بود.

یادت هست؟؟

آن همه دلبری های من و تو

آن همه از من گفتن و از تو شنیدن

ساعت ها و ساعت ها

دلم برایت تنگ شده

تنها هم صحبت لحظه های تنهائیم

تنها دانسته تمام حرف های نگفته ام

دلم برایت تنگ شده

دلم برای خودم تنگ شده 

... 

 

 

 

شقایقی

من؟؟

هوالعزیز 

 

 

 

 

همه میگن این منم 

 

 ؟؟؟؟؟

 

 

شقایقی

شایسته ماندن

هوالعزیز 

 

 

دوباره سلام

خوشا بحال من که چون تویی دارم

صاحب خانه ای که هرگاه بر درگاهش می ایستم

در برویم می گشاید با چهره ای گشاده و بی هیچ سئوالی

با تمام علمش به تیرگی روح و درونم ، ستارالعیوبم می شود

مرا درآغوش می گیرد و لحظه به لحظه تیرگی هایم را با دست هایش می زداید

بعض که می گشایم، تکیه گاه اشک هایم می شود و روح خسته ام را تیمار میکند

در را دوباره نشانم می دهد و راه را

" برو و دوباره تلاش کن، روزی هزار بار عاشق شو

من اینجا  به انتظارت نشسته ام تا زخم هایت را روزی هزار بار مرحم گذارم.

برو و عاشق برگرد، شایسته ماندن "

 

  

 

شقایقی