تنهائی های ما
عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شدتنهائی های ما
عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شدمحال است ...
به نام عشق
.
.
.
... تا به درک چشمه بودن نرسیده ام ... محال است رفع عطش کنم ...
.
.
.
.
.
.
شقایقی
به نام عشق
.
.
.
.
هر نفس که از من دور می شوی ... هر نفس دنیا بر سینه ام آوار می شود
.
محبوب من .. نداشتنت کار من نیست ..
.
.
.
.
شقایقی
حرف ...
به نام عشق
.
.
.
.
اینکه تا کدامین وصف واژه ها دوستت دارم
در جان هیچ حرفی زاده نمی شود...
.
.
.
.
شقایقی
خیال ...
به نام عشق
.
.
.
خیال تو می آید
گمان می کنم که عشق بر در می کوبد
تمام من شوق گشودن دریچه ها می شود , بال می کشم به سمت پنجره , دل می سپارم به نفس های باغچه , چشم می دوزم به سرتاسر کوچه ...
اما افسوس تو تیزپاتر از آنی که بتوان در آغوشت گرفت ... تو رهاتر از آنی که بتوان به تو رسید
بی خبر می آیی ... خاکستر بودنم را به گوشه چشمی شعله ور می کنی , قرار از بودنم به غارت می بری , مرا در سیلابی از بودنت , تشنه تر رها می کنی
تمام لحظه های من اینگونه پر از خیال های گریز پای تواند ...
.
.
.
.
.
شقایقی
برگ ریزان . . .
به نام عشق
.
.
.
اینجای زندگی ام پیدایت می کنم
اینجا که درختان سر بر شانه زمین نهاده اند
اینجا که لانه ها دل به حرمت چشم ها سپرده اند
اینجای زندگی ام پیدایت می کنم
اینجا که دلم برگ ریزان است
.
.
.
.
بهار " تــو " را به وصل حضور خواهم نشست
.
.
شقایقی
سیلاب . . .
به نام عشق
.
.
.
.
چشم هایم پر از " تـو " می شوند وقتی دلم به هوایت پرواز می کند
و دیگر هیچ نمی بینم وقتی سیلابی از بودنت براه می اندازی
.
.
.
شقایقی